يكي را دوست مي دارم ، ولي افسوس او هرگز نمي داند نگاهش مي كنم ،شايد بخواند از نگاه من ، كه

او را دوست دارم ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند ‹ و ا ي › به برگ گل نوشتم من ، كه او را

دوست مي دارم ولي افسوس ، او گل را به زلف كودكي آويخت ، تا او را بخنداند صبا را ديدم و گفتم صبا ،

دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ، تو را من دوست مي دارم ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست و روي

ماه تابان را بپوشانيد من به خاكستر نشيني ، عادت ديرينه دارم سينه مالا مال درد ، اما دلي بي كينه

دارم پاكبازم من ولي ، در آرزويم عشق بازي مثل هر جنبنده اي ، من هم دلي در سينه دارم من عاشق

، عاشق شدنم در كدامين مكتب و مذهب ، جرم است پاكبازي در جهان ، صدها هزاران پاكباز ، در سينه

دارم كار هر كس نيست مكتب داري اين پاكبازان هديه از سلطان عشق ، بر هر دو پايم پينه دارم من

عاشق ، عاشق شدنم من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و آواز شب دارم هزار و يك شبي ديگر ، نگفته

زير لب دارم مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ، اميد طَرب دارم حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم

من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم.

 

 

ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی

 

می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت

 

کنم، کمی با کفشهای

 

او راه بروم. دکتر شریعتی.(مرسی سارینا جون).